خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم
خدا گفت
پس می خواهی با من گفتگو کنی
گفتم اگر وقت داشته باشید
خدا لبخند زد
وقت من ابدی است
چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی
پرسیدم چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند
خدا پاسخ داد
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند
عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد
حسرت دوران کودکی را می خورند
اینکه سلامتشان را صرف به دست آوردن پول می کنند
و بعد
پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند
اینکه با نگرانی نسبت به آینده
زمان حال را فراموش می کنند
آنچنان که دیگر نه در حال زندگی می کنند
نه در آینده
این که چنان زندگی می کنند که گویی ، نخواهند مرد
و آنچنان می میرند که گویی هرگز نبوده اند
خداوند دستهای مرا در دست گرفت
و مدتی هر دو ساکت ماندیم
بعد پرسیدم
به عنوان خالق انسانها
می خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند
خداوند با لبخند پاسخ داد
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد
اما می توان محبوب دیگران شد
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد
بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد
ولی سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد
با بخشیدن بخشش یاد بگیرند
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند
اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند
یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند
اما آن را متفاوت ببینند
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند
و یاد بگیرند که من اینجا هستم
سلام . وبلاگتون خیلی عالی بود
الهام خانوم از وب لاگتون واقعا خوشم اومد
ممنون
سلام
زیبا بود
سلام
یه پرسش
چرا رنگ زمینه وبلاگه شما تیره هست
اگه اشتب نکنم قهوه ای سوختست
چرا از رنگای شاد استفاده نمی کنین
خدا 3 تا رنگ داده
با طیفی به وسعت بی نهایت
حیف نیست وبلاگتون به این تیره گی باشه
البته وبلاگ شماست و نظر هم نظر شماست
خدا نگهدار
سلام
چون خانم خوش ذوقی هستین ، این متنهارو واستون میفرستم
اگه خوشتون آمد ازشون تو وبلاگ استفاده کنین
یاد گرفتم که :
1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند .
3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود .
4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
صد مسافر آمد اما هیچکس عاشق نبود هیچ کس حتی خودش هم با خودش صادق نبود... هیچ کس آینه ای از آب در دستش نداشت ... توشه ای جز کوله بار خواب ، در دستش نداشت ... هیچ کس بی چتر در باران شیدایی نرفت ... هیچ کس تا گم شدن تا مرز پیدایی نرفت ... هیچ کس با همرهش از فصل دل کندن نگفت ... از مسافر ، از سفر ، از شوق ، از رفتن نگفت ... هر کسی در بغض مه ، راهی به جایی جست و رفت ... دست از مشق سفر ، از عاشقی ها شست و رفت ... از کسی ردی ، نشانی ، خاطری پیدا نبود .... راه بود و لاکن آخرش پیدا نبود
خیلی شما کارت عالیه چقدر با احساس .انشالله همیشه موفق باشید
خدا رو حس کردی پس توصیف ناپذیر
این پست عالی بود