...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

یاد گرفتم که

1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند .
3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود .
4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ق.ظ


با سلام
شما می توانید با دریافت نمایندگی از ما اقدام به فروش vpn کنید.
و در وبلاگ یا سایت خودتون کسب درآمد کنید.
قیمت های بسیار بسیار ارزان ما شما رو به سود سرشار خواهد رساند.
اکانت ها را از ما خریده و به هر قیمتی که خواستید بفروشید.
قیمت های ساعتی : هر ساعت فقط و فقط 100 تومان با خرید بالای 100 ساعت هر ساعت 90 تومان محاسبه می شود.


قیمت های ماهانه(بدون هیچ محدودیتی) : قیمت یک ماهه 2500 تومان با خرید 10 اکانت یک ماهه برای هر اکانت فقط 1500 تومان بپردازید.

برای کسب اطلاعات بیشتر با آی دی زیر تماس بگیرید:

Mohammad_assistant_computer

مسافر سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:55 ب.ظ http://mosaferezendegi21.blogfa.com

سلام ، بعد مدتها اومدم به خونت ، مطالب جالبی آپ کردی .
اینم ضمیمه به پستت با اجازه :
هیچگاه با یک آدم احمق بحث نکن ، چون کسایی که به شما نگاه میکنن احمق تر از اونن که تشخیص بدن حق با کیه ...

یه آشنا شنبه 25 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:15 ب.ظ

سلام
اینهم یه مورده جدید
شاید بپسندین
شاد باشین


عجایب هفتگانه جهان
معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد. با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد. معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت: بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.
در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت: به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از :لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن.
پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.
آری عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می انگاریم.

مهم نیست یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام
تولدتون مبارک
آرزوی شادکامی و بهترین لحظات رو براتون دارم

یه دوست قدیمی یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ب.ظ

سلام دوستم :)
فکر کنم دیر شده !! اما به هر حال تولدت مبارک :*

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم

در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود

در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند

در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن

در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود می سازد

در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم

در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند

در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است

در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب

در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید

در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد بخورد

در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است

در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد وکمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود

در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است

حمید دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:45 ق.ظ

چیز خاصی نمی خوام بنویسم چون هر 4 مورد عین واقعیته .

یه آشنا سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ب.ظ

تا حالا شده...
تا حالا شده وقتی کسی سرت داد میزنه با لبخند ؛ تمام 32 تا دندونتو نشونش بدی و بگی : حق با توه...آروم باش؟
تا حالا شده وقتی استاد بهت می گه من اگه بخوام می تونم از این درس بندازمت چهره ی بچه های کنجکاوو به خودت بگیری و با لبخند بگی جداً ؟
شده تا حالا وقتی چیزی رو نمیدونی عوض صغری کبری چیدن بگی نمی دونم ؟
تا حالا شده وقتی داری توی خیابون راه می ری برای دل خودت راه بری و نگران سنگینی نگاه ها نباشی ؟
تا حالا شده زیر بارون بی چتر بمونی و عوض غر زدن از خیس شدن لذت ببری؟
شده تا حالا وقتی دوستت بهت میگه خیلی احمقی اول مثل احمقا تو چشماش نگاه کنی بعد دو تایی با هم بزنید زیر خنده ؟
تا حالا شده وقتی یکی کلافه وارد اتاقت می شه و نمی دونه اصلا برای چی اومده با یه نگاه گرم و صمیمی آرومش کنی؟
شده تا حالا وقتی یه زنبور قرمز داره میاد طرفت وایسی ببینی چی کار می کنه ؟
تا حالا شده وقتی که غرق تاریکی شدی و داری از غصه دق میکنی بگردی و یه نقطه ی روشن پیدا کنی و با دیدنش از خنده فر بخوری؟
شده تا حالا وسط کنکور به مراقب بگی ببخشید بازم ازاین بیسکوییتا دارین ؟
تا حالا یه درختو بغل کردی بدون این که نگران باشی یه آدم همیشه نگران بهت بخنده ؟
تا حالا شده بگی گور بابای دک و پز و برای خوشحال کردن دوست غمگینت وسط خیابون خل و چل بازی در بیاری؟
تا حالا شده یه روز در جواب همه بدیها خوبی کنی و شب با یادآوری کارائی که کردی از ته دل بخندی؟
اگر شده که خیلی باحالی و کارت درسته ، و لی اگر نشده سعى کن بشه... .

علیرضا شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:11 ب.ظ

سلام.می خواهم بگویم در طوفانهای زندگی با خدابودن بهترازناخدا بودن است.پایدار باشید.!!!!!!

حسن جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ق.ظ

فکر می کنم در مورد آدمهای وقیح زیباترین و بهترین تفسیر را به کار برده اید.

سعید جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:48 ب.ظ http://www.shiraz-happy.blogfa.com

سلام امید وارم تموم ایرونیا شادو ریلکس باشن مثل.......

نادر جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:30 ب.ظ

مطالبت جالب بود .وفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد