...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

مهندس و مدیر

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود، ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: ببخشید آقا؛ من قرار مهمّی دارم، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟

 

مرد روی زمین: بله، شما در ارتفاع حدوداً ۶ متری در طول جغرافیایی" ۱٨' ۲۴ ۸۷ و عرض جغرافیایی "۴۱ '۲۱ ۳۷ هستید.


مرد بالن سوار: شما باید مهندس باشید!

 

مرد روی زمین: بله، از کجا فهمیدید؟

 

مرد بالن سوار: چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود، به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟

 

مرد روی زمین: شما باید مدیر باشید.

 

مرد بالن سوار: بله، از کجا فهمیدید؟؟؟

 

مرد روی زمین: چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقیق هم به دردتان نمیخورد

 

                       

نظرات 5 + ارسال نظر
خدا همین نزدیکی هاست شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ق.ظ http://kumail.blogsky.com

جالب بود.

شبنمکده شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ق.ظ http://www.abaei.persianblog.ir

بسیار قشنگ بود

حق حق مرغان چو هق هق می شود
بالشان آئینه دق می شود
بد تر از آن اینکه کرکسزاده ای
هد هد مرغان عاشق می شود

امین چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ http://tirdad22.blogspot.com

اینو خوب اومدی...

فرهاد پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:03 ب.ظ http://che-engineering.blogfa.com

سلام
خوبید؟
اینارو خودتون نوشتید؟تکان دهنده هستش

نه دوست من
ولی اگر کارمند باشی خواهی دید که این امر یک واقعیت محض است.

امید رضا دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ

بسیار عالی بود
انصافا مدیران ما همینند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد