...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

نشانی

در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد 
 

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: 
 

نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از باغ خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی 
 

دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمان می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی 
 

کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی  

 

خانه دوست کجاست؟ 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
مسکین شیرازی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 ق.ظ http://iri-shz.blogfa.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری
به من هم سر بزن

سید حمید احصائی سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:34 ب.ظ

این شعر فوق العادست عزیزم

تولدت مبارک.

همسرت

سوتک من سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:15 ب.ظ http://mosafer55.persianblog.ir/

سلام...خوب تولدت مبارک باشد...

سارا پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://11sara.blogfa.com

سلام ...

زیبا بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد