|
غزل : حافظ مقدمه : قیصر امین پور
|
ای ساحل آرامشم سوی تو پر می کشم
از دوریت در آتشم در آتشم یارا
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن بر آید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید