...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

رهایی

آنچه امروزبایدازتن به درآورم جامه نیست بلکه پوستی است که بایدبادستهای خویش پاره کنم.

 آنچه بر جای میگذارم یک اندیشه نیست,بلکه قلبی است که از گرسنگی و تشنگی به حلاوت رسیده است.

 با این همه نمی توانم بیش از این درنگ کنم.

 آن دریا که همه چیزرابه خودمی خواند,اکنون مراصدامی کندومن بایدبه کشتی سوارشوم ...

کار

کار با عشق آن است که پارچه ای را با تار و پود قلب خویش ببافی بدین امید که معشوق تو آن را بر تن کند.

کار با عشق آن است که خانه ای را با خشت محبت بنا کنی بدین امید که محبوب تو در آن زندگی خواهد کرد.

کار با عشق آن است که دانه ای را با لطف و مهربانی بکاری و حاصل آن را با لذت درو کنی چنانکه گویی معشوق تو آن را تناول خواهد کرد.

 

 

کار تجسم عشق است.

کار عشق مجسم است.

اگر نمی توانی با عشق کار کنی,

اگر جز با ملامت و بی زاری کاری از تو نمی آید,

بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه معبد نشینی و صدقات کسانی را که با عشق کار می کنند بپذیری...