مرا بی یار و غمخوار آفریدند
مرا بیمار بیمار آفریدند
مرا با درد عشق سینه سوزی
از اول ، بی پرستار آفریدند
مرا دائم قرین رنج کردند
چو گل ، در سایه خار آفریدند
مرا چون مرغ خوش خوانی در این باغ
گرفتار گرفتار آفریدند
مرا لبریز محنت آفریدند
مرا از غصه سرشار آفریدند
مرا در بزم گیتی ، مات و مبهوت
نه سر مست و نه هشیار آفریدند
مرا ز آمیزش امید و یاسی
پی یک لحظه دیدار آفریدند
معینی کرمانشاهی