...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

حضرت حافظ

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی!              یارب,مکناد آفت ایام خرابت!

دور است سر آب در این بادیه,هشدار           تا غول بیابان نفریبد به سرابت!

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند     نکته ها هست بسی,محرم اسرار کجاست؟

حافظ از باد خزان در چمن دهر,مرنج             فکر معقول بفرما,گل بی خار کجاست؟

زیبایی

زیبایی حقیقت است و حقیقت زیبایی است.

جز این چیزی نمی دانیم و به چیزی جز این نیاز نداریم.

                                                        <<جان کیتس>>

حضرت حافظ

حافظا,می خور و رندی کن و خوش باش,ولی        دام تزویر مکن چون دگران قرآن را!

با صبا بفرست از رخت گل دسته ای                    بو که بویی بشنوم از خاک بستان شما

مرا در منزل جانان چه امن عیش؟چون هر دم        جرس فریاد می دارد که:بربندید محمل ها!

خانه بی تشویش وساقی یارومطرب نکته گوی      این که می بینم به بیداریست یارب,یا به خواب؟

آن سفر کرده ...

دوستان عزیزم سلام

روز پیش ما جوان رعنایی را در خانواده از دست دادیم که فرصت نشد اولین سالگرد ازدواجش را جشن بگیرد.

برای شادی روح عزیز از دست رفته مان و طلب صبر برای پدر و مادر و همسر این عزیز دعا کنید.که این غم بزرگی برای بازماندگانش است.

روحش شاد.

وداع

آری من با مد دریا باز خواهم گشت,

هر چند مرگ مرا در خود پنهان کند و آن سکوت عظیم تر مرا در پرده بپوشاند,باز همچنان جویای شما و در سودای فهم شما خواهم بود.

و این بیهوده نخواهم خواست.

اگر حقیقتی بر زبان من رفته است,آن حقیقت با آوایی روشن تر و کلماتی آشنا تر با اندیشه های شما,خود را بر شما فاش خواهد کرد.

...و اگر امروز آنچه شایسته نیاز شما و عشق من است بر آورده نشده است,بگذارید این وعده ای باشد تا فردای دیگر.

نیاز های آدمی دگرگون می شوند,اما عشق او همچنان باقی می ماند و شوق او به اینکه عشقش نیازش را برآورد نیز پر دوام خواهد بود.

...فراموش مکنید که من به نزد شما باز خواهم گشت.

چند دمی دیگر,روح مشتاق من آب و خاک و جسم تازه ای را گرد خواهد آورد.

دمی چند بر پشت باد درنگ خواهم کرد و آنگاه زنی دیگر مرا خواهد زایید.

...اگر در تاریک روشن خاطره یکبار دیگر با هم دیدار کردیم,باز هم با هم صحبت خواهیم کرد و شما آوازی ژرف تر برایم خواهید خواند.

اگر دست های ما در رویایی دیگر به هم رسد,بر پهنه آسمان برجی دیگر برکشیم و طاق و رواقی دیگر بر افرازیم...

حضرت حافظ

رواق منظر چشم من آستانه تست                 کرم نما و فرودآ که خانه خانه تست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی         دل خزانه به مهر تو و نشانه تست

چو ما در سایه الطاف اوییم                            چرا او سایه از ما واگرفته است؟

همه کارم ز خودکامی به بد نامی کشید آخر     نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها

زندگی ( تقدیم به سمیه عزیز )

زندگی با همه وسعت خویش,

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست,

اضطراب و هوس و دیدن نا دیدن نیست.

زندگی جنبش جاری شدن است,

از تماشاگه آغاز حیات,تا بدانجا که خدا می داند...

عشق

... اما اگر از ترس بلا و آزمون,تنها طالب آرامش و لذت های عشق باشید,

خوش تر آنکه عریانی خود بپوشانید

و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید,

به دنیایی که از گردش فصل ها در آن نشانی نیست.

جایی که شما می خندید,اما تمامی خنده خود را بر لب نمی آورید

و می گریید,اما تمامی اشک های خود را فرو نمی ریزید...

لذت و عشرت ( تقدیم به سمانه عزیز)

یاران سحر خیزان تا صبح که در یابد             تا ذره صفت ما را که زیرو زبر یابد

آن بخت که را باشد کاید به لب جویی          تا آب خورد ناگه او عکس قمر یابد

یا تشنه چو اعرابی در چه فکند دلوی          در دلو نگارینی چون تنگ شکر یابد

یا همچو سلیمانی بشکافت چو ماهی را     اندر شکم ماهی او خاتم زر یابد

یا چون پسر ادهم راند به سوی آهو            تا صید کند آهو,خود صید دگر یابد

یا مرد علف کش کو گردد سوی ویران ها      ناگاه به ویرانی از گنج خبر یابد

رو رو بهل افسانه تا محرم و بیگانه              از نور الم نشرح بی شرح تو در یابد

                                                                                          <<مولانا>>

عشق

... هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد,در پی آن بشتابید,

هر چند راه او سخت و ناهموار باشد.

و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت,خود را به او بسپارید,

هر چند که تیغ های پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.

و هر زمان که عشق با شما سخن گوید,او را باور کنید,

هر چند دعوت او,رویاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند...