...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

دوستی

دوست شما همان دعای خیر شماست که مستجاب شده است.

مزرعه شماست که در آن با عشق دانه می کارید و با شکر درو می کنید.

هنگامی که او سکوت می کند قلب شما از گوش کردن به آوای قلب او باز نمی ایستد.

زیرا،در اقلیم دوستی همه اندیشه ها،همه آرزوها و انتظارات بی هیچ کلمه ای به دنیا می آیند و میان دو دوست تقسیم می شوند،

با نشاطی که در زبان نمی گنجد.

و بگذار بهترین بخش هستی تو از آن دوستت باشد.

اگر او دریای وجودت را هنگام جزر آب دیده است،بگذار در مد آب نیز آن را تجربه کند.

رنج و محنت

اگر شما می توانستید با مشاهده اعجاز مستمر،زندگی دلتان را از شراب اعجاب لبریز کنید،رنج هایتان کمتر از شادی هایتان شگفت آور نبودند.

و آنگاه می توانستید فصل های گوناگون دل را چون فصل های چهارگانه که بر دشت و صحرای شما می گذرند،پذیرا شوید.

و می توانستید با آرامش زمستان غم را تماشا کنید و بگذرید.

حضرت حافظ

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد               سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است      کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان          که دوران ناتوانی ها بسی زیر زمین دارد

جنایت و مکافات

اگر کسی از شما زنی را که به شوهر خیانت کرده است به نزد قاضی آورد,از او بخواهید که قلب شوهر آن زن را نیز در ترازو نهد و ابعاد روحش را با دقت اندازه گیری کند.

از شعر های مورد علاقه من

من از پشت شب های بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رویای نا دیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طمع
تو بر خاک تردید باریده ای
0 0 0
تو یک خانه در کوچه ی زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سر زمین حضور
تو ئی راز بودن به این سادگی
0 0 0
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی طبش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر

...

حضرت حافظ

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد               هر کس که این ندارد،حقا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دل ستان ندیدم           یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است       دردا که این معما شرح و بیان ندارد

سرمنزل فراغت نتوان زدست دادن                    ای ساروان فروکش کین ره کران ندارد

غم و شادی

شادی های شما همان غم های شماست که نقابش را برداشته است.

و چاهی که خنده هایتان از آن می جوشد،همان است که از اشک هایتان پر شده است.

و چگونه این تواند بود؟

هر چه غم ژرف تر وجود شما را می کاود،گنجایشی فراختر برای شادی خواهید داشت.

غم و شادی از هم جدایی ناپذیرند.

آنها با هم نزد تو می آیند،

و هنگامی که یکی از آن دو در کنارت نشسته است،بیاد آر آن دیگری نیز در بستر تو به خواب رفته است.

در آن لحظه

در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
 کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
 و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی

 دمادم تق و تق منقار می زد باز
 و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز
 نمی دانم چرا
، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد
 در آن
لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد
 که در آن موجها شاید یکی نطقی در این
معنی که شیریرن است غم
شیرین تر از شهد و شکر می کرد
نمی دانم چرا ، شاید
برای آنکه این دنیا عجیب است
 شلوغ است
 دروغ است و غریب است
 و در آن
موجها شاید در آن لحظه جوانی هم
 برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد باز
 نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز

و بسیاری صداهایی که دارد تار وپودی گرم
و نرم
 و بسیاری که بی شرم
 در آن لحظه
گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز
نمی دانم چرا شاید برای آنکه این
دنیا کشنده ست
 دد است
 درنده است
بد است
 زننده ست
و بیش از
این همه اسباب خنده ست
در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم
 دمادم
میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا
بزرگ است
و دور است
و کور است
در آن لحظه که می پژمرد و می رفت
و
لختی عمر جاویدان هستی را
بغارت با شنتابی آشنا می برد و می رفت
 در آن پرشور لحظه

دل من با چه اصراری تو را خواست
 و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
 که نامش عمر و دنیاست
 اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست.

دانلود

سلام دوستان

یک آهنگ قشنگ گیرم اومد گفتم بذارم توی وبلاگم تا دوستان هم از اون استفاده کنند.

امیدوارم خوشتون بیاد.

دانلود

بخشش

اگه یه روز نتونستی گناه کسی رو ببخشی از بزرگی گناه اون نیست از کوچکی قلب توست.