عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت...
که کناه دگران بر تو نخواهند نوشت...
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش...
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت...
ادامه...
اگر کسی از شما زنی را که به شوهر خیانت کرده است به نزد قاضی آورد,از او بخواهید که قلب شوهر آن زن را نیز در ترازو نهد و ابعاد روحش را با دقت اندازه گیری کند.
الهام آخرتی
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 ساعت 08:38 ق.ظ
عجب متن گیرایی... واقعا حال کردم. ایده جمله از خودتون بود ؟ من هم دوست دارم مثل شما شفافا بنویسم. خوشحال می شوم به من هم سر بزنی و با هم پسر خاله دختر خاله بشیم ! فعلا بای
آنگاه که به خیابان می آیی نگاه کسی را به دنبال نمی کشانی ! کسی تاج بلورینت را نمی بیند ! کسی بر فرش سرخ زرین زیر پایت نظری نمی افکند !…. و تمام اینها را تنها شاعر عاشق می بیند و در حالیکه ( عقل ) او می داند : بسیارند از تو بلندتر / بلندتر بسیارند از تو زلال تر / زلال تز بسیارند از تو زیباتر / زیباتر !…. به دیدن زیباییهایی دست می یابد که دیگران نمی بینند و با بانویش دستادست عشق به شنیدن موسیقی دلهایشان می پردازند : … تنها تو و من !(نرودا شعر بانو)
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
یا
که جو کشته گندم نخواهی درود
آهان...!!!!!!
http://www.shaeraneha.com/weblog/
سلام دوست خوبم. وبلاگ جالبیه
سلام الهام خانوم
عجب متن گیرایی... واقعا حال کردم. ایده جمله از خودتون بود ؟
من هم دوست دارم مثل شما شفافا بنویسم. خوشحال می شوم به من هم سر بزنی و با هم پسر خاله دختر خاله بشیم !
فعلا بای
تبریک میگم
موفق باشی
آنگاه که به خیابان می آیی
نگاه کسی را به دنبال نمی کشانی !
کسی تاج بلورینت را نمی بیند !
کسی بر فرش سرخ زرین زیر پایت نظری نمی افکند !….
و تمام اینها را تنها شاعر عاشق می بیند و در حالیکه ( عقل ) او می داند :
بسیارند از تو بلندتر / بلندتر
بسیارند از تو زلال تر / زلال تز
بسیارند از تو زیباتر / زیباتر !….
به دیدن زیباییهایی دست می یابد که دیگران نمی بینند و با بانویش دستادست عشق به شنیدن موسیقی دلهایشان می پردازند :
… تنها تو و من !(نرودا شعر بانو)
افسوس که قدر کسانی را که خائن نیستند نمی دانند.
افسوس و صد افسوس...
با سلام
با چه ترازوی ؟
ترازوی ما آدم ها که سراسر احساس است یا ترازوی خدای مهربان که در گنجایش ما نیست ؟
فقط با ترازوی عدالت و حقیقت و منطق!
من فهمیدم که باید دوست داشت بی امید وصل !
باید عشق ورزید بی امید در بر گرفتن معشوق ،
دورادور باید دوستش داشته باشم ...
و از هر حرکتش به وجد بیایم ،
با هر پیروزی اش شاد شوم ،
هر گامش را بر زمین جشن بگیرم ...
هر لبخندش را به دیگران حتی به رقیب با نگاه نوشید .
هر کلامش را حتی با دیگران در پنهان ترین زاویه جان پنهان کرد !
اصلاً غنیمت دانست هر نفسش را در عالم ،
که آری ،
این معشوق من است که نفس می کشد !
این اوست که با هر نفسش جان می دهد به من !
او باشد ،حتی با دیگری،
همین برای من کافی است ...
احساس سنگینی اش بر کره خاکی،
احساس بودنش ،
همین بزرگترین غنیمت است برای من ...