عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت...
که کناه دگران بر تو نخواهند نوشت...
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش...
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت...
ادامه...
داشتم می رفتم که با همه چیز خداحافظی کنم داشتم می رفتم تا از این دنیا با همه نیرنگها و بدیها و پستیهایش فرار کنم گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد در راهی بودم که از انتهایش خبر نداشتم و هر چه بیشتر پیش می رفتم بیشتر رنج می بردم از همه چیز دل بریده بودم در انتظار مردن لحظه ها را سپری می کردم دلم از سنگ شده بود و وجودم سرد تنها برای خاک زنده بودم من در نظر درختان و گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العملهای من می خندید حاضر نبودم ببینم که در زندگی شکست خوردم نمی خواستم کسی برایم گریه کند من تصور می کردم راهی برای بازگشت وجود ندارد تا اینکه سحر بوی گلهای کنار جاده نظرم را جلب کرد باد موسیقی زندگی را می نواخت و من با گلها می رقصیدم دیگر واژه زندگی برایم زیبا بود زنده بودم تا زندگی کنم افسوس که یک برگ پاییزی همه چیز را از من گرفت و من دوباره تنهای تنها شدم دلم می خواست فریاد بکشم و انتقام بگیرم اما بر لبهای من ترانه سکوت جاری بود از پشت پرچین سکوت به زندگی نگاه می کردم دلم می خواست برگردم ولی داغ گلهای کنار جاده در دلم تازه می شد مجبور شدم در این راه بی پایان جلوتر روم
بی تو چقدر گریه کنم جمعه عصرها جمعه برای غربت من روز دیگری است با من عجیب دغدغه گریه آوری است جمعه به مهربانی تو فکر میکنم به عهد باستانی تو فکر میکنم بغض تمام هفته من جمع میشود پس دفترم مزاروقلم شمع میشود تاریک میشوند تمام نوشته ها
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی دارید از لحاظ نوشتار تبریک میگم می خواستم نظر شخصی خودمو راجع به این مطلب بگم من تونستم گناه کسی رو که تمام زندگیمو به پاش گذاشتم ببخشم چون قسمت و تقدیر من این بوده که اون تنهام بذاره واسه همیشه... من بخشیدمش ولی نمی تونم بهش بگم بخشیدمت جون دوباره اشتباه میکنه و به من دل می سپره چون اون مسافری بود که مدتی کوتاه در قلبم اقامت گزید و من غافل از اینکه یکی دیگه اونو دوست داره و بخت و شانس دست در دست هم دادن و اونو واسه همیشه ازم گرفت... ببخشید اگه زیاد نوشتم براتون چون خواستم یک کم سبک بشم و همین نوشتنه که به من امید فردا میده... شاد باشی خوشحال میشم بهم سر بزنی... یا علی...
داشتم می رفتم که با همه چیز خداحافظی کنم
داشتم می رفتم تا از این دنیا با همه نیرنگها و بدیها و پستیهایش فرار کنم
گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد
در راهی بودم که از انتهایش خبر نداشتم و هر چه بیشتر پیش می رفتم بیشتر رنج می بردم
از همه چیز دل بریده بودم
در انتظار مردن لحظه ها را سپری می کردم
دلم از سنگ شده بود و وجودم سرد
تنها برای خاک زنده بودم
من در نظر درختان و گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم
من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العملهای من می خندید
حاضر نبودم ببینم که در زندگی شکست خوردم
نمی خواستم کسی برایم گریه کند
من تصور می کردم راهی برای بازگشت وجود ندارد
تا اینکه سحر بوی گلهای کنار جاده نظرم را جلب کرد
باد موسیقی زندگی را می نواخت و من با گلها می رقصیدم
دیگر واژه زندگی برایم زیبا بود
زنده بودم تا زندگی کنم
افسوس که یک برگ پاییزی همه چیز را از من گرفت و من دوباره تنهای تنها شدم
دلم می خواست فریاد بکشم و انتقام بگیرم
اما بر لبهای من ترانه سکوت جاری بود
از پشت پرچین سکوت به زندگی نگاه می کردم
دلم می خواست برگردم ولی داغ گلهای کنار جاده در دلم تازه می شد
مجبور شدم در این راه بی پایان جلوتر روم
در ضمن مامانی میخوام بگم که تو هم دل بزرگی داری.
دوستدار همیشگیت
ممنون مادر جان.
سلام
بی تو چقدر گریه کنم جمعه عصرها
جمعه برای غربت من روز دیگری است
با من عجیب دغدغه گریه آوری است
جمعه به مهربانی تو فکر میکنم
به عهد باستانی تو فکر میکنم
بغض تمام هفته من جمع میشود
پس دفترم مزاروقلم شمع میشود
تاریک میشوند تمام نوشته ها
منتظر حضور شما در کلبه مرد قبیله هستم
یا هو
سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی دارید از لحاظ نوشتار تبریک میگم
می خواستم نظر شخصی خودمو راجع به این مطلب بگم
من تونستم گناه کسی رو که تمام زندگیمو به پاش گذاشتم ببخشم چون قسمت و تقدیر من این بوده که اون تنهام بذاره واسه همیشه... من بخشیدمش ولی نمی تونم بهش بگم بخشیدمت جون دوباره اشتباه میکنه و به من دل می سپره چون اون مسافری بود که مدتی کوتاه در قلبم اقامت گزید و من غافل از اینکه یکی دیگه اونو دوست داره و بخت و شانس دست در دست هم دادن و اونو واسه همیشه ازم گرفت... ببخشید اگه زیاد نوشتم براتون چون خواستم یک کم سبک بشم و همین نوشتنه که به من امید فردا میده... شاد باشی خوشحال میشم بهم سر بزنی... یا علی...
بعضی گناهارو نمی شه بخشید در حد نامردیه
قبول داری؟ ولی ایشالله طوری باشیم که بشه
اونارو هم ببخشیم
الهام،این جمله ای که نوشتی خیلی محشره ،کلی متنبه شدم ، کلی از خودم بابت این دل کوچیکم خجالت کشیدم ، مرسی.عالی بود !!!