...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

از شعر های مورد علاقه من

من از پشت شب های بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رویای نا دیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طمع
تو بر خاک تردید باریده ای
0 0 0
تو یک خانه در کوچه ی زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سر زمین حضور
تو ئی راز بودن به این سادگی
0 0 0
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی طبش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر

...

نظرات 8 + ارسال نظر
افشین یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:53 ق.ظ

ی تو، مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطزه خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم
پرگشودیم ودر ان خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب ان جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه ،محو تماشای نگاهت
اسمان صاف و شب ارام
بخت خندان وزمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در اب
شاخه ها دست براورده به مهتاب
شب وصحراوگل وسنگ
همه دلداده به اواز شباهنگ
یادم اید:تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند به این اب نظر کن
اب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از شهر سفر کن
با تو گفتم ((حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم!))
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی نرمیدم نگسستم
باز گفتم که :
((تو صیادی و من اهوی دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم وگشتم
حذر از عشق ندانم،نتوانم!))
اشکی از شاخه فروریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید،که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم،ان شب وشبهای دگر هم
نگرفتی از ان عاشق بیچاره خبر هم
نکنی دیگر از ان کوچه گذر هم
بی تو ،اما، به چه حالی من از ان کوچه گذشتم

افشین یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:56 ق.ظ

در ضمن این شعر هم از شعرای مورد علاقه منه مامانی.
دوستدار همیشگیت

نبی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:51 ب.ظ http://onlygodonly .blogsky.com

با سلام
اگه نام شاعر شرهایت را می نوشتی بد نبود .
موفق باشی

محمد چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:19 ب.ظ http://50kent.blogsky

همش با هم از مال من خیلی باحالتره
دمت گرم

مسافر پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 ق.ظ http://www.mosafer348.blogfa.com

وب جالبی داری الهام جونم
به من هم سر بزنی خوشحال میشم
اگرم خواستی تبادل لینک کنیم
منو..... مسافرغریب ... لینک کن
فعلا بای
دوستت دارم
راستی من هم ازاین شعر خیلی خوشم میاد

علی چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 03:54 ب.ظ

خیلی خوب بود عزیزم
باز هم بزار

نیمــــــــــــــا دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ق.ظ http://cheshmakenaz.blogfa.com/

وبلاگت جالب بود دوست من

همیشه موفق باشی




سکو تت را رها می کردی وتمام ذرات وجودتت عشق را فریاد می زد نگاهت را تا ابد

بر من می دوختی

هرگز مرا نمی آزردی

همه چیزت را فدایم می کردی

غرورت را و حرفت را و قلبت را

هرگز قلبم را نمی شکستی و همیشه عاشقم بودی

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم




رضا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ http://m-reza121.blogfa.com/

سلام الهام جان
وب زیبایی داری
امیدوارم که همیشه شاد باشی
از شعربسیار زیبای شما هم به فیض رسیدیم
قشنگ بود وبه دلم نشست
موفق باشی
یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد