اگر شما می توانستید با مشاهده اعجاز مستمر،زندگی دلتان را از شراب اعجاب لبریز کنید،رنج هایتان کمتر از شادی هایتان شگفت آور نبودند.
و آنگاه می توانستید فصل های گوناگون دل را چون فصل های چهارگانه که بر دشت و صحرای شما می گذرند،پذیرا شوید.
و می توانستید با آرامش زمستان غم را تماشا کنید و بگذرید.
سلام الهام عزیز.وبلاگ خوبی دارید.
من و دوست عزیزم میلاد هم یه وبلاگ دو نفره داریم.اگر دوست داشتید به ما سر بزنید و در مورد تبادل لینک هم نظرتونو بگین...
دوشنبه
محصور می کند خویش را
با سه شنبه
و هفته با سال .
نمی شود بگسلد زمان
با قیچی کسل کننده ات،
و تمام نامهای روز را
آب شب می شوید !
هیچ مردی نمی تواند بنامد خویش را :
پیتر ؛
چنانکه هیچ زنی :
رز یا ماری .
ما ،همه، ماسه ایم و غبار ؛
ما ،همه ، بارانیم در باران !
به من می گویند :
ونزوئلایی ،
پاراگوئه ای ،
شیلیایی ؛
نمی دانم از چه می گویند .
من تنها ،
پوسته زمین را می شناسم
و می دانم که نامی ندارد !
وقتی می زیستم در میان ریشه ها
لذتم می بخشیدند
بیش از گلها
و آنگاه که سخن می گفتم
در میانه صخره ها
پژواک می شد صدایم
چون ناقوسی .
آنک بهاری می آید
آهسته اهسته
که درازنای زمستان را تاب آورده است ؛
زمان
گم کرده کفشهایش را ؛
یکسال
چهار قرن به طول می انجامد !
هر شب به گاه خفتن ،
چه نامیده می شوم و
نمی شوم ؟!
و به گاه بیداری کی ام ،
اگر این نیست «من» ای که به خواب رفته بود ؟!
این می گویدمان
که پرتاب می شویم در کام زندگی
از همان بدو تولد
که نیانباشته دهانهامان
با این همه نامهای مشکوک
با این همه برچسبهای غم انگیز
با این همه حروف بی معنا
با این همه «مال تو » و « مال من »
با این همه امضای کاغذها !
می اندیشم به شوراندن اشیا ،
در آمیختن شان ،
دوباره برآوردنشان ،
ذره ذره برهنه کردنشان ،
تا آنجا که داشته باشد ، نور زمین
یگانگی دریا را :
تمامیتی سخاوتمند و
خش خش عطری استوار را !
(اینهمه نام
پابلو نرودا
برگردان : سیامک بهرام پرور )
سلام مامانی گلم متن گیرائی گذاشتی فقط گفته بودی که مطلب جدید رو آخر هفته میذاری ولی زودتر گذاشتی
دوستدار همیشگیت
سلام الهام جان
متن جالب و قشنگی گذاشتی
موفق باشی و سلامت
اگر بشه چی می شه..........
سلام الهام گلم خوبیییییییییییییییی
بابا موقع نوشتن آدرس وبت لطفا درست بنویس
اشتباه می نویسی
منم نمی تونستم بیام وبت
آدرس رو هم گم کرده بودم
امروز رفتم تو نظراتم پیدا کردم
تازه تو نظرات آدرس رو اشتباه داده بودی
با هزار زحمت پیداش کردم
من آپم
منتظرم
با چشمانی همیشه بارانی
باران
سلام
خسته نباشی
چرا مدتی خبری نیست؟
چیزی نمیذاری؟
و همچین شما هم موفق باشین
هر از گاهی بهم سر بزنین دلم براتون تنگ میشه
دستت درد نکنه
دیگه جوابه ما رو نمیدی؟
سلام علی جان
این روزا سرم خیلی شلوغه.
۱ نرم افزار باید بنویسم دست تنهام!!!!!
به بهنام سلام برسون بگو کتاب رو خوندی؟نظرت چیه؟؟؟؟
سلام دوست عزیز این کامنت منو حتما بخونی در ضمن همه فصلها برام بی هدف میگذره تا حال یک فصل را بی اون به سر کردم و الان هم دارم وارد دومین ماه فصل پاییز میشیم و من هنوز منتظرم...
من سیاوش از وبلاگ عاشقانه ها هستم
http://www.mohbat.blogsky.com
متاسفانه برای وبلاگم یک پسورد جدید گذاشتم الان هر چی فکر میکنم یادم نمیاد و حتی سوال امنیتی که برای چنین مواقعی گذاشتم یادم نمیاد... برای مدیر سایت هم یک ایمیل فرستادم که پسورد را برام بفرسته هنوز جواب نداده... خلاصه کلی اعصابم بهم ریخته... از این به بعد از این وبلاگ که آدرسش در بالا و پایین گذاشتم آپ میشم اگه دوست داشتی این وبلاگم را لینک بزار و خوشحال میشم بهم سر بزنی ... شاد باشی غم هایت کوتاه...
siavash_62_tanha@yahoo.com
وبلاگ جدیدم آدرسش
http://arezoo62.mihanblog.com
سلام عزیز:
فعلا یه چند تا مشکل کوچولو دارم!
به محض بر طرف شدن دوباره راه میندازمش!
مراقب خودت باش...
محمد لطفی
http://uniquemhd.blogsky.com
uniquemhd@gmail.com
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من ، دیوانه ام مستم
باز می لرزد دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به عقلت گونه ام را تیغ
آی ! نپریشی صفای زلفکم را دست
آبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است .
قول دادم رنج و محنت رو حتی تو دلم هم تکرار نکنم تا فقط پاییز و تو چهار فصل ببینم و بقیه سال رو بخوابم......عکس به این قشنگی! اسم دردناک براش نذار