...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

وداع

آری من با مد دریا باز خواهم گشت,

هر چند مرگ مرا در خود پنهان کند و آن سکوت عظیم تر مرا در پرده بپوشاند,باز همچنان جویای شما و در سودای فهم شما خواهم بود.

و این بیهوده نخواهم خواست.

اگر حقیقتی بر زبان من رفته است,آن حقیقت با آوایی روشن تر و کلماتی آشنا تر با اندیشه های شما,خود را بر شما فاش خواهد کرد.

...و اگر امروز آنچه شایسته نیاز شما و عشق من است بر آورده نشده است,بگذارید این وعده ای باشد تا فردای دیگر.

نیاز های آدمی دگرگون می شوند,اما عشق او همچنان باقی می ماند و شوق او به اینکه عشقش نیازش را برآورد نیز پر دوام خواهد بود.

...فراموش مکنید که من به نزد شما باز خواهم گشت.

چند دمی دیگر,روح مشتاق من آب و خاک و جسم تازه ای را گرد خواهد آورد.

دمی چند بر پشت باد درنگ خواهم کرد و آنگاه زنی دیگر مرا خواهد زایید.

...اگر در تاریک روشن خاطره یکبار دیگر با هم دیدار کردیم,باز هم با هم صحبت خواهیم کرد و شما آوازی ژرف تر برایم خواهید خواند.

اگر دست های ما در رویایی دیگر به هم رسد,بر پهنه آسمان برجی دیگر برکشیم و طاق و رواقی دیگر بر افرازیم...

نظرات 1 + ارسال نظر
افشین دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:41 ق.ظ

الهام عزیز من نمیدونم کهخ آن عزیز سفر کرده کی هست و با تو چه نسبتی داره ولی منو هم در غم خودتون شریک بدون
این کوزه چو من عاشق زاری بودست
در بند سر زلف نگاری بودست
این دسته که برگردن او میبینی
دستی ست که بر گردن یاری بودست

ممنون.
انشا الله در شادی هات جبران کنم دوست عزیزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد