چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر که یک جو منّت دونان دو صد من زر نمیارزد
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل چون بگذریــم دیگر نتـــوان بــه هم رسیــدن
لاف عشق و گله از یار, زهی لاف دروغ عشق بازان چنین,مستحق هجرانند
گر چه حافظ در رنجش ز دو پیمان بشکست لطف او بین که به لطف از در ما باز آمد
خیلی خوشگله هم خودت هم وبلاگت ایمیل بزن منتظرتم