...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان
...هر چه می خواهد دل تنگت

...هر چه می خواهد دل تنگت

خوش آمدید دوستان

گلبرگ...

من آن گلبرگ مغرورم، که می میرم ز بی آبى، ولی با خفت و خارى پى شبنم نمی گردم.

 

نظرات 6 + ارسال نظر
افشین دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 08:54 ق.ظ


سلام مامانی حیف این مطلب و تصویر قشنگ که کسی نظر نداده
ایـام زمـانه از کسی دارد ننگ

کــو در غـم ایـام نـشیند دلتـنگ

می خور تو در آبگینه با ناله چنگ

ز آن پیش که آبگینه آید بر سنگ
دوستدار ودلتنگ همیشگیت

مجتبی دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:50 ب.ظ

سلام من از قسمت عکاسی شما بیشتر خوشم می یاد پس ....

پسر شیراز پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 ب.ظ http://pesarshiraz.blogfa.com/

سلام الهام عزیز......ببخشید که یه خورده دیر اومدم.....
ممنون از فال حافظی که تقدیم کردین به ما......
بنظرم این که بهش اشاره کردی یه نوع غرور مثبته...و باید وجود داشته باشه
آپ کردی خبرم کن.....من هم آپم ،خوشحال میشم نظرتو در مورد پست جدیدم بدونم

الان که این شعر را می گویم
حدودا یک قصیده است که به دنیا آمده ام
پوست می اندازم و یک رباعی نفس می کشم
و اکنون که یک مثنوی از عمرم گذشته است
سکوت سپید را می شکنم و اعتراف می کنم
که یک غزل به مرگم باقیست......
و فردا مرا در گور تاریخی شاعران دزد
خاک خواهند کرد
و بر گورم خواهند نوشت
شاعرکی بود که حقیقت را می دزدید و می نوشت..............!

امیر شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ق.ظ http://pws.blogsky.com

سلام

به خاطر انتخاب شعر بسیار زیبا ؛ بهت تبریک می گم .

حقیقتش من می خواستم برای پست "تبریک" کامنت بذارم که نشد. چرا ؟!!

موفق باشی

نبی سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:21 ب.ظ http://onlygodonly.blogsky.com

بنام خدا
سلام گلبرگ مغرور خدا
انشاء اله همیشه همینطور باشی

حسین چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.eskan.blogsky.com

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم



یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم



یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم



یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم



نگاهم کن چشام دیگه برقی نداره زمستونه تو قلبم که هیچ گرمی نداره...



بمیره اونکه میخواستش چشامو گریون ببینه ...



چه تهمتها شنیدم ... چه تلخیها کشیدم ... فقط تویی که میدونی چه حسرتها چشیدم..



کاش میدانستی در اوج تنهایی تو اون گرفتگی غروب غم انگیز



چند بارشکستم ... چند بار دلم گرفت ... چند بار آه کشیدم ....




اگه دوست داشتی از وبلاگ من دیدن کن و البته نظر یادت نره !

زیباست....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد