عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت...
که کناه دگران بر تو نخواهند نوشت...
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش...
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت...
ادامه...
سلام الهام عزیز......ببخشید که یه خورده دیر اومدم..... ممنون از فال حافظی که تقدیم کردین به ما...... بنظرم این که بهش اشاره کردی یه نوع غرور مثبته...و باید وجود داشته باشه آپ کردی خبرم کن.....من هم آپم ،خوشحال میشم نظرتو در مورد پست جدیدم بدونم
الان که این شعر را می گویم حدودا یک قصیده است که به دنیا آمده ام پوست می اندازم و یک رباعی نفس می کشم و اکنون که یک مثنوی از عمرم گذشته است سکوت سپید را می شکنم و اعتراف می کنم که یک غزل به مرگم باقیست...... و فردا مرا در گور تاریخی شاعران دزد خاک خواهند کرد و بر گورم خواهند نوشت شاعرکی بود که حقیقت را می دزدید و می نوشت..............!
سلام مامانی حیف این مطلب و تصویر قشنگ که کسی نظر نداده
ایـام زمـانه از کسی دارد ننگ
کــو در غـم ایـام نـشیند دلتـنگ
می خور تو در آبگینه با ناله چنگ
ز آن پیش که آبگینه آید بر سنگ
دوستدار ودلتنگ همیشگیت
سلام من از قسمت عکاسی شما بیشتر خوشم می یاد پس ....
سلام الهام عزیز......ببخشید که یه خورده دیر اومدم.....
ممنون از فال حافظی که تقدیم کردین به ما......
بنظرم این که بهش اشاره کردی یه نوع غرور مثبته...و باید وجود داشته باشه
آپ کردی خبرم کن.....من هم آپم ،خوشحال میشم نظرتو در مورد پست جدیدم بدونم
الان که این شعر را می گویم
حدودا یک قصیده است که به دنیا آمده ام
پوست می اندازم و یک رباعی نفس می کشم
و اکنون که یک مثنوی از عمرم گذشته است
سکوت سپید را می شکنم و اعتراف می کنم
که یک غزل به مرگم باقیست......
و فردا مرا در گور تاریخی شاعران دزد
خاک خواهند کرد
و بر گورم خواهند نوشت
شاعرکی بود که حقیقت را می دزدید و می نوشت..............!
سلام
به خاطر انتخاب شعر بسیار زیبا ؛ بهت تبریک می گم .
حقیقتش من می خواستم برای پست "تبریک" کامنت بذارم که نشد. چرا ؟!!
موفق باشی
بنام خدا
سلام گلبرگ مغرور خدا
انشاء اله همیشه همینطور باشی
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم
یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم
یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم
نگاهم کن چشام دیگه برقی نداره زمستونه تو قلبم که هیچ گرمی نداره...
بمیره اونکه میخواستش چشامو گریون ببینه ...
چه تهمتها شنیدم ... چه تلخیها کشیدم ... فقط تویی که میدونی چه حسرتها چشیدم..
کاش میدانستی در اوج تنهایی تو اون گرفتگی غروب غم انگیز
چند بارشکستم ... چند بار دلم گرفت ... چند بار آه کشیدم ....
اگه دوست داشتی از وبلاگ من دیدن کن و البته نظر یادت نره !
زیباست....